یادداشت طنزآمیز : یک روز از زندگی آنجلینا جولی در سینمای ایران - مقاله های طنز آمیز
«آفرین! پس ماشین لباس شویی رو خودت روشن میکنی!»
با قاشق چنگال پلاستیکی چلوکباب بخورم : «پَ نَ پَ! باید باهاش مسواک بزنی تا چیزی لای دندونات نمونه».
پرده اول:
آنجلینا جولی که دعوت یک تهیهکننده ایرانی را برای بازی در یک فیلم ایرانی قبول کرده، از هواپیما پیاده میشود. جمعیت فراوانی به استقبال او آمدهاند. چند تن از مقامات مسئول در حوزه سینما نیز در آن میان قابل مشاهده میباشند. از جمله این مقامات میتوان به رئیس فدراسیونهای اسکواش، شطرنج و کبدی، شهرداران مناطق بیست و چندگانه تهران و مشاور مطبوعاتی رئیس سازمان میراث فرهنگی اشاره کرد که البته این آخری ظاهراً به این دلیل به فرودگاه آمده است که اعتقاد دارد خانم جولی هم جزئی از این میراث محسوب میشود .پس از یک پرواز 24 ساعته، بدون این که به جولی فرصت استراحت بدهند، او را به سوی نشست مطبوعاتی هدایت میکنند. از ذکر بسیاری از سؤالات مطرحشده به علت مسائل اخلاقی معذوریم. سپس خانم جولی جملهای در این مایهها میگوید که: «آی اَم هیِر تو سی ایرانیَن کالچر!» و تهیهکننده محترم فیلم (که با حفظ سمت، مترجم خانم جولی در جلسه هم بود) این جمله را چنین ترجمه میکند: «خانم جولی از این که برای این پروژه دعوت به همکاری شدهاند، با وجود چنین کارگردان و تهیهکنندهای ابراز خوشحالی و غرور میکنند. ایشان اشاره میکنند که بعد از بازی در این فیلم از دنیای بازیگری خداحافظی خواهند کرد. چون به هدف غایی خود در سینما رسیدهاند». صحنه دوم جایی است که یکی از خبرنگاران از احساس جولی نسبت به براد پیت میپرسد. جولی که گل از چرکش شکفته، توضیح مفصلی میدهند و اینجا است که تهیهکننده گرامی با لبخندی به پهنای صورت میگوید: «چی؟... ماشین لباسشویی رو خودت روشن میکنی؟ چه کار خوبی!» آنجلینا جولی که از حالت چهره تهیهکننده اضطراب را احساس کرده تأکید میکند که حرفی غیرعادی بر زبان نیاورده است.
جولی را به مسافرخانه محل اقامتش هدایت میکنند تا برای دورخوانی فیلمنامه آماده شود. هنگام نخستین جلسه دورخوانی، جولی به نکات عجیبی پی میبرد. فیلمنامهای که او در حال خواندنش بود، اساساً با آن چه در آمریکا به دست او رسانده بودند تفاوت دارد. او هنگام جلسه حرفی نمیزند. ولی بعد از جلسه، وقتی به اتاقش برمیگردد، فهرستی بیست و پنج صفحهای از آن چه به نظرش ایرادات فیلمنامهای کار بوده تهیه میکند. از جمله این که نام شخصیت او در فیلم که اساساً یک زن آمریکایی بود، در بازنویسی فیلمنامه از کتی به کتایون تغییر کرده است. فردا این مشکلات را با خانمی که منشی صحنه فیلم است و در این چند روز روابط دوستانهای با هم پیدا کرده بودند (یکی از دوستانش که سابقه بازی در یک فریم از یک فیلم ایرانی را داشت، به جولی توصیه کرده بود که در میان عوامل فیلم حتماً دوست صمیمی برای خودش پیدا کند وگرنه کارش لنگ خواهد ماند) مطرح میکند. این منشی صحنه کار است که به هر زحمتی هست به جولی میفهماند که نه تنها این بیست و پنج صفحه ایراد، که اساساً بقیه فیلمنامه نیز طبق قوانین جدید سینمای ایران تغییر کرده است. از جمله این که هفته قبل وزارتخانه مربوطه تصویب کرده که در فیلمهای ایرانی اساساً نباید حتی یک کلمه بیگانه از زبان شخصیتها خارج شود و طبیعتاً نام کاراکترهای فیلم هم نباید خارجی باشد. چون در این صورت فیلم دچار سیاهنمایی شده و تصویر ناخوشایندی از جامعه ما به خارجیها نشان خواهد داد.
پرده دوم:
روز اول فیلمبرداری است. طبق برنامه تمام اعضای گروه باید ساعت صبح6:30 کنار در اصلی مسافرخانه آماده باشند. آنجلینا جولی که ساعت 5:45 صبح از خواب بیدار شده، به موقع خودش را آماده رفتن میکند. اما فعلاً که خبری از بقیه اعضای گروه نیست. جولی چند ساعتی صبر میکند. ساعت 11:30 است. هنوز کسی از گروه تولید در محل قرار رؤیت نشده است. جولی که گرسنهاش شده، از روی ناچاری از تدارکات فیلم درخواست غذا میکند. بعد از 45 دقیقه انتظار غذایی عجیب در ظرف یکبارمصرف جلوی او گذاشته میشود (جولی بعدها فهمید که اسم این غذا، چلوکباب کوبیده مخصوص میباشد). جولی که بلد نیست این کباب را با وسایل پلاستیک، تکه تکه کند، با فارسی دست و پا شکستهای که در زمان حضورش در ایران فرا گرفته، میپرسد که با این قاشق و چنگال پلاستیکی باید غذا بخورد؟ جوابی که جولی دریافت میکند، این است: «پَ نَ پَ! باید باهاش مسواک بزنی تا چیزی لای دندونات نمونه». جولی که متوجه جواب طرف نشده، بعد از تشکر مجدد، شروع به خوردن غذا میکند.
ساعت 12:30 است که اولین افراد گروه تولید، سلانه سلانه وارد رستوران میشوند. جولی که مطمئن است در خواندن برنامه دچار اشتباه شده، غذایش را تمام میکند و منتظر میماند. آخرین نفری که وارد میشود، کارگردان فیلم است. حول و حوش ساعت 2:30 است که همه آماده رفتن به سر صحنه میشوند. اما کارگردان به این دلیل که نور صبح دیگر از بین رفته و او در نظر داشت امروز نمایی را فیلمبرداری کند که در آن انعکاس نور طلوع خورشید در چشمان بازیگرش دیده شود، کار را تعطیل میکند. جولی که از این همه دوراندیشی و دقت کارگردان خوشحال شده، به اتاقش میرود تا نقشش را برای فردا تمرین کند. بقیه تیم تولید اما از او میخواهند تا برای تفریح و خرید به همراه آنها به بازار برود.
فیلمبرداری به هر شکلی که هست ادامه پیدا میکند. اما به تدریج آنجلینا جولی متوجه اتفاقات عجیبی میشود. صدابردار همیشه کاری میکند که بوم صدا در کادر قرار بگیرد. دستیار کارگردان و برنامهریز همیشه برنامهها را اشتباه تنظیم میکند. بازیگر زن مقابل، روزی دو بار به اشتباه انگشتش را در چشم جولی فرو میکند و وقتی جولی این مسأله را با کارگردان مطرح میکند، آقای کارگردان او را تهدید به اخراج میکند! جولی هم که به قراردادش پایبند است چیزی نمیگوید. ولی تعجبش را از این وقایع به منشی صحنه که حالا دیگر حسابی با هم رفیق شدهاند ابراز میدارد. پاسخهای منشی صحنه تعجب جولی را بیشتر از قبل میکند.
ـ «صدابردار و فیلمبردار سر فیلم قبلی که با هم بودن دعواشون شد. حالا صدابرداره داره میذاره تو کاسه فیلمبردار».
- «خب چرا اینا رو دوباره گذاشتن کنار هم»؟
- «معلومه دیگه. جفتشون از آشناهای تهیهکننده فیلمن. انگار شما تو هالیوود از سینما هیچی نمیدونین. این بنده خدایی که دستیار کارگردانه، قرار بود کارگردان باشه. یهو این یارو اومد و کار رو از دستش درآورد. طرف هم عصبانی شده مدام داره میذاره تو کاسه کارگردان».
- «خب چرا اخراجش نمیکنن»؟
- «ای بابا! الکی که نیست. فامیل تهیهکننده است».
- «واو! حالا این چرا انگشتاش رو مدام میکنه توی چش من؟»
- «بازیگر مقابلتو میگی؟ معلومه دیگه. بهت حسودیش میشه. همیشه نقش اصلی بازی کرده. همیشه هم از همه جذابتر بوده. معلومه که به تو حسادت میکنه».
- «چرا هیچ چی بهش نمیگن؟»
- «آخه با کارگردان خیلی رابطه صمیمانهای داره»!
- «چی»؟
- «بیخیال»...
.
با چنین وضعی فیلمبرداری فیلم سرانجام به پایان رسید.
پرده سوم:
با پایان فیلمبرداری، آنجلینا جولی به آمریکا بازمیگردد. فیلم فرم حضور در جشنواره فجر را پر میکند. در آخرین هفتهها مشخص میشود که تهیهکننده فیلم که قبلاً گفته بود ما بنا داریم در ابتدا موافقت «آنجلینا جولی» را برای بازی در این فیلم بگیریم و بعد از آن، وارد مذاکره با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میشویم، اساساً حضور آنجلینا جولی در این فیلم را به مسئولین امر اطلاع نداده بود. در نتیجه اعلام میشود تمام سکانسهای بازی جولی باید از فیلم خارج شود. وگرنه فیلم مجوز نمایش به دست نخواهد آورد. فیلم در جشنواره فجر نخستین نمایش عمومیاش را تجربه میکند. در سالن جای سوزن انداختن نیست. جولی در این فیلم در یک اکستریم لانگ شات حضور دارد. هنگام نمایش این نما، نیمی از سالن از حال میروند. در نتیجه وجود این نما، فیلم امکان اکران عمومی را به دست نمیآورد. آنجلینا جولی بعد از تماشای نسخه نهایی فیلم دست به انتحار میزند. تهیهکننده فیلم ضمن ابراز خوشحالی از این اتفاق، جمله آنجلینا جولی در هنگام ورود به تهران را به خبرنگاران یادآور میشود و میگوید جولی با بازی در این فیلم چنان به غایت هنری خود دست یافت که اساساً ادامه زندگی را بیهوده دید و نمیتوانست دیگر به زندگی وحشتناکاش در محیطی که پیش از اینها در آن میزیست ادامه دهد. او در ضمن از کلید خوردن پروژهای با حضور اسکارلت جوهانسن، ناتالی پورتمن و کیت وینسلت درباره زندگینامه یکی از مفاخرمان، با وجود عدم نمایش فیلم قبلی خبر میدهد. مذاکره با این ستارگان بزرگ سینمای جهان در حال انجام است.
Hakem Persia