کدام بازیگرها نقش های اسکاری را رد کردند ؟ - مقاله های خواندنی
از جمله : مل گیبسن و جولیا رابرتز رد کردند و راسل کرو و جودی فاستر بردند ...

ادامه متن در ادامه مطلب
شاهزاده خانم مونونوکه ( انیمیشن )
ادامه متن در ادامه مطلب
مارتین اسکورسیزی به خودش دمی استراحت داد تا با نوشتن نامهی علنی به دخترش فرانسیسکا، توضیح دهد که چرا به نظرش آینده سینما را روشن میبیند. خب به نظر مارتین دلیلش چیست؟...«میتوانی تصاویر زیبایی را با دوربینهای قیمت مناسب فیلمبرداری کنی. میتوانی صدابرداری کنی. تدوین، تصحیح رنگ را در خانه انجام دهی. همه اینها اتفاق افتاده است.» متن نامه خواندنی مارتین اسکورسیزی در روزنامه ایتالیایی «L'Espresso» منتشر شده است.
از هری کالاهان تا لبوفسکی بزرگ ...
داستان شخصیت ها + تصاویر واقعی و ستاره هایی که نقش شان را بازی کردند، مقایسه کنید ...
برخي از بهترين شخصيتهايي كه در سينما و تلويزيون، فيلمها و سريالهايي بر اساس انها ساخته شدهاست، الهام گرفته از شخصيتهاي حقيقي در دنياي واقعي هستند. بسياري از آنها چنان ماجراهاي عجيب و غريبي از سرگذراندهاند و يا انسانهايي چنان غير معمولي هستند كه باور واقعي بودن داستان زندگي آنها كمي سخت و دور از ذهن به نظر ميرسد.تعداد اين خصيتها كم نيستند اما در اينجا قصد داريم به 15 كاراكتر مشهور خيالي كه در دنياي واقعي وجود داشته اند و بر اساس زندگي و شخصيت آنها و داستانهايي كه براي آنها رخ دادهاست، فيلمها و سريالهايي ساخته شدهاست اشاره كنيم. با ذكر اين موضوع كه اينها تنها تعداد نمونهاي از آنها هستند كه اگر قرار به معرفي همه آنها باشد، نياز به توضيح و تفضيل زيادي است ...
ادامه متن در ادامه مطلب
«آخرین وسوسه مسیح» به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی»
.
ادامه متن در ادامه مطلب
به مناسبت بیست سالگی اکران «سگهای انباری» :
همه نکات ریز و درشت، همه ارجاعها و داستانهای پشت پرده: یک داستان عاشقانهٔ واقعی
Reservoir Dogs 1992
تریلر
جنایی تارانتینو درباره سرقتی به ظاهر ساده از یک مغازه جواهرفروشی که به
فاجعه منتهی می شد، دنیای فیلمهای مستقل را همچون تزریق آدرنالینی به قلب
تکان داد. فیلمی بود هوشمندانه، بامزه، رام نشده و در عین حال به گونه ای
شوک آور آکنده از خشونت. در جریان یکی از نمایش های اولیه فیلم در جشنواره
فیلم بارسلون این وس کریون کارگردان شاخص ژانر وحشت بود که همراه با چهارده
نفر دیگر سالن سینما را ترک کرد. کریون بعدها گفت که فیلم را بیش از حد
آزار دهنده یافته بود. بعد از «سگهای انباری»، کت و شلوارهای سیاه و کراوات
های باریک، روند داستان گویی منقطع و لفاظی های فوق ادبی درباره فیلمها و
فرهنگ عامه شکل دیگری به خود گرفتند. بدون «سگها» بسیار بعید بود که
فیلمهایی چون «مظنونین همیشگی»، « در بروژ» و البته «پالپ فیکشن» امکان
ساخته شدن پیدا کنند.
اگر مشتاق تماشای این فیلم در سالن سینما هستید که شانس در خانه شما را زده
است. همین چند روز پیش بود که اعلام شد «سگ های انباری» و «پالپ فیکشن» در
ماه دسامبر امسال و همزمان با اکران «جانگوی رها شده» مجددا روانه پرده
سینماها خواهند شد.
حال ایستگاه رادیویی K-Billy’s “Super Sounds of the Seventies”" خود را
فعال کنید [اشاره به استفاده فوق العاده تارانتینو از آن در حاشیه صوتی
فیلم] و این پنج واقعیت را درباره اولین فیلم کیو. تی بخوانید:
ادامه متن در ادامه مطلب
یک گزارش مفصل از تولید «هابیت» که بسیاری انتظار اکراناش را میکشند :
ریسک یک میلیارد دلاری پیتر جکسون
The Hobbit: An Unexpected Journey
«هابيت»
يكي از مهمترين فيلمهايي است كه امسال منتظر اكرانش هستيم. با توجه به
فيلمهايي كه تا به امروز اكران شدهاند، «هابيت» با توجه به پيشينه
سازندهاش از گزينههاي مهم آكادمي اسكار امسال هم به شمار ميرود. بعد از
پروژه پرهزينه و البته بسيار موفق سه قسمتي «ارباب حلقهها» باز هم پيتر
جكسون سراغ اثر ديگري از جي.آر.آر تاليكن رفته كه همان حال و هواي
اسطورهاي «ارباب حلقهها» را دارد.البته جكسون به دليل اختلافاتي كه با
كمپاني برادران وارنر پيدا كرده بود در ابتدا از كارگرداني اين فيلم كناره
گرفت اما بعد از مدتي گويا مسئولان استوديو كوتاه آمدند و به ياد جوايز
اسكار بيشمار و صفهاي طولاني جلوي گيشه «ارباب حلقهها» افتادند و باز هم
تصميم گرفتند كه كار را به جكسون بسپارند كه دنياي الفها، دورفها،
هابيتها و جادوگران تالكين را خوب ميشناسد. حالا لشكري از فيلمسازان در
نيوزيلند مشغول به كارند تا دنياي جي.آر.آر.تالكين را به واقعيت تبديل
كنند. 99 دكور فيلمبرداري مختلف با استفاده از صدها تيرك چوبي ساخته
شدهاند. جكسون به هاليوود ريپورتر گفته است:«سر طراحي دكور اين فيلم
واقعا احساس كرديم كه ما مالكان سرزمين ميانه هستيم.»
يك تخته سنگ شيبدار كه دور تا دورش را پردههاي سبزرنگ عظيمالجثه فرا
گرفتهاند، جايي است كه در آن يك جادوگر پير و 13 همراهش كه دورفهاي
كوتاهقدي با ريشهاي بلند هستند، ايستادهاند. سكانسي از فيلم «هابيت»
قرار است گرفته شود. بيلبو بگينز، قهرمان فيلم هم حضور دارد كه نقشاش را
مارتين فريمن بازي ميكند. فريمن شايد براي مخاطبان سينما در سرتاسر جهان
نام چندان آشنايي نباشد اما تماشاگران آمريكايي او را خوب ميشناسند. چون
نقش واتسون را در سريال «شرلوك» محصول BBC بازي كرده است. البته وقتي قد و
قامت ريچارد آرميتاژ بازيگر نقش تورين دورف را ميبينيد، بهنظرتان نميرسد
كه او يك كوتوله باشد اما تا 14دسامبر، زماني كه قرار است «هابيت: يك سفر
غيرمترقبه» سينماهاي جهان را فتح كند ...
ادامه متن در ادامه مطلب
نقد تحليل و بررسي کامل فيلم شوالیه تاریکی برمیخیزد (Dark Knight Rises)
در اینجا نگاه کوتاهی به سه گانه کریستوفر نولان و نقدی کامل بر شوالیه تاریکی بر می خیزد خواهیم داشت.
پیدایش بتمن:
مشاغل پیشین ستارههای هالیوود :
از براد پیت تا میک جگر + تصاویر
برای همه جوانهای سینمادوستی که در آغاز راه هستند
گاهی
اوقات آنچنان در هیاهو و زرق و برق زندگی ستاره ها و سوپراستارها محو می
شویم که فراموش می کنیم آنها هم روزی مثل بسیاری از ما، زندگی ساده و شغل
هایی معمولی یا حتی بسیار پیش پا افتاده داشته اند، اما برای تحقق رویاها و
آرزوهای شان دست از تلاش نکشیدند و ستاره شده اند.
متن زیر
رونوشت می شود به همه نوجوان ها و جوان های پرآرزویی که می خواهند راه صد
ساله را یک شبه طی کرده و از همان اول یک شغل دندان شکنِ پول سازِ دهن پرکن
داشته باشند.
برد پیت
برد پیت روزی روزگاری مرغ بوده! باور کنید. او لباس عروسکی مرغ می پوشیده و جلوی یک رستوران ادا درمی آورده و بروشور دست مردم می داده تا آنها را به هر طریقی که شده جذب رستوران کند. بعدا که دیده این کارها برای او نان و آب نمی شود، راننده لیموزین آدم های معروف شده و ناگهان ... ستاره متولد می شود!همه چشم ها را به خود خیره می کند. لباس پوشیدن و حرکاتش الگوی پسربچه ها می شود، صاحب چندین بچه می شود ... و خودتان باقی قصه را می دانید. او واقعا مسیر طولانی و پر فراز و نشیبی طی کرده است، نه؟
ادامه متن در ادامه مطلب
تجربه نزدیک به مرگ 6 ستاره سینما:
"صدایی به من گفت, برگرد و تمامش کن..."
درحالیكه از لحاظ كلینیكی مرده بودم با روح مایكل تاد، همسر سابقم كه علاقه زیادی به او داشتم، مواجه شدم. من میخواستم كنار تاد بمانم اما تاد من را ترغیب كرد تا به زندگی برگردم.....
بازیگرانی که مرگ با آنها بازی کرد!
شاید گاهی پیش بیاید كه پای صحبت فردی بنشینید كه از مرگ میگوید اما آن را
متفاوت روایت میكند. او از آنچه تجربه كرده میگوید، از اینكه مرده و
بعد زنده شده، نور دیده، فرشته دیده و.... تجربه این افراد را تجربه نزدیك
به مرگ عنوان میدهند. چیزی كه علوم مختلف به آن پرداختهاند و همچنان
مطالعات درباره آن ادامه دارد. در این میان تجربه نزدیك به مرگ افراد مشهور
و ثروتمند بسیار شنیدنی است. آنها در پول غرق هستند و در سراسر جهان
شناخته شدهاند. این افراد اغلب خوش بیان و در آنچه انجام میدهند بسیار
با استعداد هستند. با این همه، چرا چنین اشخاصی باید به همه بگویند كه یك
بار مرده و دوباره به زندگی برگشتهاند؟! اگر به خاطر پول باشد كه خب آنها
به اندازه كافی پول دارند. اگر هم برای شهرت باشد كه آنها واقعا مشهورند.
با بیان این موضوع و طرح این دریافت كه آنها مرده و بعد زنده شدهاند،
شهرتشان را به خطر میاندازند. تنها دلیل منطقی طرح چنین موضوعی از سوی
این افراد آن است كه این اتفاق واقعا برای آنها افتاده است و آنها
میخواهند آن را به اشتراك بگذارند. در تعالیم دینی نیز وجود چنین تجربهای
شبیه مرگ رد نشده و به احتمال وقوع آنها برای برخی افراد اشاره شده است.
ادامه متن در ادامه مطلب
یک مقاله خواندنی برای "این گروه خشن" نوشته پل آنتونی لوساس به مناسبت مرگ ارنست بورگناین، یکی از این گروه :
روزگار خوش قدیم همیشه هم خوب نبوده، فردا هم آنقدرها بد نخواهد بود.
+
10 تصویر مرتبط از ده صحنه شاهکار پکین پا
پل
آنتونی لوساس : «...پدر مرحوم من با فیلم های وسترن زندگی می کرد و این
ساخته سام پکین پا ، محبوب ترین وسترن تمام عمرش بود و من به عنوان یک کودک
هیچگاه دلیل آنرا نفهمیدم. بر خلاف بقیه فیلم های این ژانر ، هیچیک از
شخصیت های این گروه خشن برایم دوست داشتنی و ملموس نبودند و فاقد هیجان و
قانونمند بودن قهرمانان آثاری چون جویندگان ، نقاب زورو و ولگرد تنها (یک
سریال وسترن تلویزیونی) به شمار می آمدند. چشمان نابالغ من قادر به درک
مسائلی نبودند که به سادگی در نظر پدر میانسال تجلی می یافت. آنچه بر روی
سلولوئید جریان داشت ، تنها یک قصه اخلاقی در وسترنی با ساختاری آشنا نبود ،
بلکه کشمکشی درونی بود که روح و روان هر مرد بالغ را درگیر خود می کرد.
پدرم به چه بایستی فکر می کرده ، وقتی پایک بیشاب و داچ و تورنتن - افرادی
که در طول ماجراجویی هایشان به دنبال نوعی ویژه از رستگاری و کسب اعتبار
برای خود می گشته اند - را می دیده ؟ راستش دقیقا نمی دانم ، هیچگاه هم به
ذهنم نرسید که مستقیما از پدرم بپرسم. اگرچه حالا که با چشم هایی بالغ
مانند خود او به فیلم نگاه می کنم ، می توانم حدس هایی بزنم. فیلم دقیقا
مشابه با زمانی ست که همراه با پدرم آنرا می دیدم ، اما آنچه زمانی برایم
خسته کننده و ملال آور بود ، اینک همچون شوک الکتریکی کله پایم می کند .
آنچه زمانی برایم گنگ و نامفهوم بود ، حالا قابل فهم شده است. قوه ادراکی
که با تجربه زندگی و گذر زمان به دست آمده است. تحسین و ستایش از این فیلم
تنها به فیلمبرداری ، بدعت های تکنیکی و زوایای دوربینی منحصر به فرد و حتی
به موضوع آن محدود نمی شود. این تمجید و ستایش تنها به قابلیت فیلم در
ارتقا ژانر وسترن نیز بسنده نمی کند. ستایش اصلی همان قابلیت کم نظیر فیلم
در رسیدن به یک نوع جاودانگی است که فارغ از زمان و فرهنگ ، عمق روح و روان
مرد را می کاود و تاثیرات ناشی از گوشه گیری و عزلت مرد را هنگامیکه متوجه
می شود با گذشت زمان و تغییر شرائط به انسانی آواره و سرگردان تبدیل شده ،
به تصویر می کشد. زمانی که مرد درمی یابد بایستی برای نسل جوان تر و آینده
ای که بدان تعلق ندارد ، کنار برود. این فیلم تنها به ساختارشکنی در ژانر
اکتفا نمی کند. این گروه خشن ساختار روحی و روانی مرد را نیز با آن پیش فرض
های آسیب پذیر نبودن و نیرومندی در هم می شکند...»
***
آنچه در ذیل خواهید خواند ، توسط پل آنتونی لوساس در اوگوست 2011 نوشته شده. نویسنده فرد شناخته شده ای نیست و تا آنجا که متوجه شدم دانشجوی دانشگاه بین المللی فلوریدای امریکا بوده است. او این نوشته را به پدرش تقدیم کرده که یکسال قبل از نگارش آن فوت کرده است.
ادامه متن در ادامه مطلب
پرده اول:
آنجلینا جولی که دعوت یک تهیهکننده ایرانی را برای بازی در یک فیلم ایرانی قبول کرده، از هواپیما پیاده میشود. جمعیت فراوانی به استقبال او آمدهاند. چند تن از مقامات مسئول در حوزه سینما نیز در آن میان قابل مشاهده میباشند. از جمله این مقامات میتوان به رئیس فدراسیونهای اسکواش، شطرنج و کبدی، شهرداران مناطق بیست و چندگانه تهران و مشاور مطبوعاتی رئیس سازمان میراث فرهنگی اشاره کرد که البته این آخری ظاهراً به این دلیل به فرودگاه آمده است که اعتقاد دارد خانم جولی هم جزئی از این میراث محسوب میشود .پس از یک پرواز 24 ساعته، بدون این که به جولی فرصت استراحت بدهند، او را به سوی نشست مطبوعاتی هدایت میکنند. از ذکر بسیاری از سؤالات مطرحشده به علت مسائل اخلاقی معذوریم. سپس خانم جولی جملهای در این مایهها میگوید که: «آی اَم هیِر تو سی ایرانیَن کالچر!» و تهیهکننده محترم فیلم (که با حفظ سمت، مترجم خانم جولی در جلسه هم بود) این جمله را چنین ترجمه میکند: «خانم جولی از این که برای این پروژه دعوت به همکاری شدهاند، با وجود چنین کارگردان و تهیهکنندهای ابراز خوشحالی و غرور میکنند. ایشان اشاره میکنند که بعد از بازی در این فیلم از دنیای بازیگری خداحافظی خواهند کرد. چون به هدف غایی خود در سینما رسیدهاند». صحنه دوم جایی است که یکی از خبرنگاران از احساس جولی نسبت به براد پیت میپرسد. جولی که گل از چرکش شکفته، توضیح مفصلی میدهند و اینجا است که تهیهکننده گرامی با لبخندی به پهنای صورت میگوید: «چی؟... ماشین لباسشویی رو خودت روشن میکنی؟ چه کار خوبی!» آنجلینا جولی که از حالت چهره تهیهکننده اضطراب را احساس کرده تأکید میکند که حرفی غیرعادی بر زبان نیاورده است.
ادامه متن در ادامه مطلب